نقد و بررسی بازی Control

جدید ترین ساخته ی استودیوی فنلاندی رمدی( Remedy) و خالق عناوینی چون : ( Max payne و Alan wake و Quantum break) یعنی بازی کنترل، عنوان بسیار خوبی است، اما مشکلاتی دارد که مانع از تبدیل شدن آن به یک شاهکار در حد و اندازه های آلن ویک یا مکس پین می شود، در ادامه به بررسی دقیق جدید ترین دست پخت سم لیک ( Sam lake) خواهیم پرداخت.
داستان
بحث را از داستان بازی شروع میکنیم، چون همان گونه که میدانید، داستان مهم ترین بخش عناوین سم لیک است، و به شخصه بعضی از بهترین خاطرات دوران گیمریم با عناوین سم لیک و به خصوص مکس پین و آلن ویک، رقم خورده، مخصوصا داستان این دو عنوان که مرا به شدت مجذوب خودش کرده بود، اما کنترل که عنوانی با المان های مترویدونیایی و ارجاعات فراوان به شاهکار دیوید لینچ افسانه ای یعنی توئین پیکس است، از نظر داستان یک افت محسوس برای سم لیک محسوب می شود، داستان بازی از جایی آغاز می شود که دختر جوانی به نام جسی فیدن(Jesse faden) به دنبال ندا های عجیب ذهنش، وارد ساختمان کنترل نیرو های فدرال میشود و با جنازه ی رئیس ساختمان که به نظر با اسلحه ای عجیب خودکشی کرده است، روبرو می شود و سپس اسلحه را بر میدارد و ماجراجویی جسی آغاز می شود.
راستش را بخواهید، داستان عنوان کنترل در نیمه ی ابتدایی خود و 5 الی 6 ساعت اولیه ی تجربه ی شما از گیم پلی نهایتا 13 ساعته ی آن ( البته بدون در نظر گرفتن مراحل فرعی) جذابیت چندانی ندارد و بسیار بی رمق است، البته مشکل از داستان سم لیک نیست و میتوان مشکل را به گردن تیم سازنده ی بازی انداخت، چون مشکل اصلی نه کلیت داستان بازی، بلکه روایت کند و بد آن در نیمه ی ابتدایی است، اما از جایی که جسی برادرش دیلن(Dylan) را که در جستجوی او به اداره آمده بود، پیدا می کند،داستان بازی جان می گیرد و 6 الی 7 ساعت تجربه ی بی نظیر دیوید لینچی را تقدیممان می کند که با موسیقی های شاهکار اثر اجین شده است.
بیراهه نیست اگر بگویم که کنترل در کنار Death stranding و..... یکی از عجیب ترین عناوین نسل هشتم است.
در نیمه ی ابتدایی بازی شما کاری به جز پاکسازی مناطق مختلف سازمان از نیرو های هیس و آشنا شدن با کاراکتر های کلیدی سازمان نمی کنید، اما به محض پیدا کردن دیلن، راز های بازی شروع به برملا شدن می کنند و بازی با ریتم سریع و اجتناب نا پذیری شروع به جمع بندی داستان خود میکند و تازه از اینجاست که جسی راز ها را می فهمد، اسرار برملا می شوند و ریتم دیوانه وار بازی در همراهی با موسیقی و اتمسفر میخکوب کننده ی آن به 7 ساعت تجربه ی فوق العاده با کیفیت می انجامد.
اما در کل داستان بازی برای سم لیکی که در کنار دراکمن ( نویسنده ی عنوان ابر شاهکار The last of us) و کوجیما( خالق سایلنت هیل و ابر شاهکار بزرگ death stranding ) و دیوید کیج( پدر داستان گویی احساسی و استاد بازی با احساسات و مفاهیم عمیق جامعه شناسی و انسان شناسی در بازی های خود و نویسنده و کارگردان شاهکار هایی همچون Detroit become human و Beyond two souls و Heavy rain ) در زمره بهترین داستان گو های صنعت گیم قرار می گرفت، تا حدودی نا امید کننده است.
اما از داستان بازی که بگذریم به موسیقی های زیبای این اثر می رسیم که به علت کیفیت آن، آن را در مرحله ی دوم بررسی قرار دادم.
موسیقی های بازی نیز دقیقا مانند داستان آن، از نیمه ی دوم به بعد خود را نشان می دهند، در نیمه ی اول، همواره با نوا های آرام سوز و مرموزی طرفیم که به خوبی حس کنجکاوی مخاطب را بر می انگیزند و به خوبی طراحی شده اند، اما اصل موسیقی بازی متعلق به نیمه ی دوم داستان و به خصوص، 2 الی 3 ساعت انتهایی آن است، به طوری که موسیقی ( take control) که در مرحله ی 9 بازی نواخته می شود، یک هوی متال کم نظیر است و نیز موسیقی توئین پیکسی بازی به نام ( sankarin tango ) بسیار زیبا و اتمسفریک است که در کنار ارجاعات بی شمار بازی به آثار دیوید لینچ، همچون راهرو های طولانی پیچ در پیچ و بی انتها ، کاری با من کرد، که موسیقی این بازی را در فهرست موسیقی های خوب عمرم قرار دهم ، به خصوص آن ترانه ی زیبا و مرموز سانکارین تانگو، و اما در کل این بخش از بازی کنترل و نیز صداگذاری ها و نقش آفرینی های این بازی، به خصوص نقش آفرینی مثال زدنی( Courtney hope ) در نقش جسی فیدن و نیز صدای اسلحه ها و نوای محیط و..... همگی در حد قابل قبولی قرار دارند.
گرافیک
گرافیک بازی از نظر هنری و طراحی های عجیب ساختمان ها و معماری ها و محیط های متغیر بازی، بسیار زیبا و نو آورانه است، اما وضوح و کیفیت بافت ها نسبت به سال انتشار بازی و یا حتی کوانتوم بریک 4 سال پیش، چنگی به دل نمی زند، اما شاید اتمسفر گیرنده و قدرتمند بازی بتواند این مشکل را بپوشاند، چون بازی همچون دیگر آثار رمدی، اتمسفر بسیار گیرایی دارد.
در کنار این مورد، دیر لود شدن بافت ها، لودینگ های طولانی، گیر کردن و لگ بازی بعد از هر لود و افت فریم های گاه و بی گاه در طول مبارزات شلوغ، باعث شده که بخش فنی گرافیک بازی ضعیف از کار در بیاید و هر چه گرافیک هنری بازی با سبک بروتالیستی گل کاشته، گرافیک فنی بازی توی ذوق میزند. نور پردازی های اغراق آمیز و تند بازی نیز در کنار قاب بندی های قرمز و سفید یا خاکستری، همچون پوستر بازی ،عالی کار شده اند، هر از چند گاهی زیاده روی در استفاده از رنگ قرمز، باعث دیده نشدن دشمن ها و اجزای همرنگ محیط می شود و یا چشم گیمر را به درد می آورد، اما چندان ایراد بزرگی محسوب نمیشود، زیرا به سخت تر شدن بازی در هنگامی که سلامتی کمی داشته باشید نیز کمک شایانی میکند و در کل بخش گرافیک بازی در رده ی متوسط رو به بالادقرار میگیرد، ولی برخی اشکلات آن، مانع شده تا این بخش هم کامل باشد.
گیم پلی : گیم پلی کنترل ترکیبی از سرعت و توانایی های کوانتوم بریک با محیط و دشمنان آلن ویک است و در یک کلام، مبارزات بازی عالی است و به خصوص با پیشروی در بازی و باز کردن مهارت های جدید، همچون : پرواز کردن، جاخالی دادن و پرتاب اشیا که همگی بسیار لذت بخش کار شده اند و استفاده از آن ها، تجربه ی شما جذاب تر هم می شود و اما سایر بخش های گیم پلی همچون شوتینگ و دویدن و پرتاب اجسام و ....هم عالی کار شده ولی این بخش هم بی ایراد نیست و ایراد بزرگ آن محیط های پیچ در پیچ و نبود نقشه ی کار آمد است که حتی از نشان دادن طبقه ی مورد نظر نیز عاجز است و باعث میشود که در بعضی مراحل، ساعت ها سردرگم شوید و راه را پیدا نکنید و در نتیجه از بازی زده شوید و ریتم داستان گویی اثر نیز بر هم بخورد، ولی در کل گیم پلی بازی مشکلات دیگری همچون تنوع کم اسلحه ها با وجود طراحی عالی آن ها و برخی اشکالات فنی دیگر را داراست، ولی از کلیت رضایت بخشی برخوردار است.
نتیجه گیری
جدیدترین ساخته ی سم لیک بزرگ و سازنده ی شاهکار های بی بدیلی چون مکس پین و آلن ویک و استودیوی فنلاندی کوچک او، عنوانی لایق احترام است که با تمام مشکلات خود، تجربه ای را تقدیممان می کند که شاید در ابتدا مثل من زیاد از آن خوشتان نیاید ولی رفته رفته بیشتر با آن ارتباط بر قرار کرده و پس از پایان بازی، حس رضایت به شما دست می دهد و از تجربه ی این بازی فراموش شدنی، لذت برده اید، این عنوان با گیم پلی نسبتا کوتاه خود و کمبود فعالیت های واقعا سرگرم کننده ی مکمل، برای کسانی ساخته شده است که عاشق ماورا الطبیعه و عناوین استاد لینچ بزرگند و میخواهند یک ماجراجویی مرموز با موسیقی های خوب و شخصیت اصلی دوست داشتنی با نقش آفرینی کورتنی هوپ و گان پلی سریع و ولفینشتاینی را همراه با معماری های عجیب بروتالیستی و 7 ساعت داستان گویی بی نظیر و با کیفیت بی وقفه را تجربه کنند. و نمره ی من به این عنوان 8 از 10 است.
نقاط قوت
نیمه ی دوم داستان، واقعا جذاب است _ گرافیک هنری بازی جدا هنرمندانه طراحی شده _کلیت گیم پلی آن فوق العاده لذت بخش است_ برخی از قطعات موسیقی آن عالی اند
نقاط ضعف
نیمه ی اول داستان بسیار کم رمق است و کشش لازم را ندارد_ گیم پلی بازی مشکلاتی نظیر نقشه ی نا کار آمد و تنوع کم اسلحه را دارد _ بازی از نظر گرافیک فنی بسیار ضعیف است__ موسیقی های نیمه ی اول بازی چندان جذاب نیست_ گیم پلی بازی کوتاه بوده و بازی فاقد ماموریت های فرعی یا بخش آنلاین و سرگرمی های مکمل با کیفیت دیگر است.
Score : 8
نوشتن نظر