بعد از سال ها انتظار، بالاخره بازی جدید استودیوی ناتی داگ و نیل دراکمن، منتشر شد، عنوانی که یکی از جنجال برانگیزترین و در عین حال مورد انتظار ترین بازی های‌ نسل هشتم به شمار می رفت( هر چند بیشتر این جنجال ها بی مورد بود ) ، در ادامه به بررسی بازی خواهیم پرداخت تا ببینیم دراکمن توانسته خود را به عنوان یک کارگران و نویسنده ی پیشرو، بدون بروس استرالی و ایمی هنینگ و با وجود تغییرات گسترده‌ای که در استودیو اعمال شد و پس از جنجال های فراوان ، اثبات کند یا خیر .

 

 

داستان

همانطور که بیشتر گیمر ها و منتقدان متفق القولند، مهم ترین بخش بازی اول داستان آن بود، داستانی ساده که به علت پردازش خاکستری و بی نظیر و با جزئیات شخصیت های اصلی و فرعی و شیوه ی روایت ماهرانه و هوشمندانه ی خود ، نظر قشر وسیعی از منتقدان و گیمر ها را جلب کند ، یادم می آید زمانی که بازی اول را تمام کرده و به بررسی آن پرداختم، به قدری از وسعت شخصیت پردازی بازی شگفت زده شده بودم که تماما به تعریف از آن پرداخته و نمره ی کامل را به آن دادم، در مورد نسخه ی دوم برخی تغییرات مهم اعمال شده اند که ممکن است به مذاق برخی گیمر ها خوش نیاید ولی ناتی داگ با جسارت کامل سخت ترین ، چالش برانگیز ترین و خطرناک ترین راه ممکن را برای ساخت دنباله ی the last of us در پیش گرفت و آن را به نتیجه رساند.

 

 

به همین دلیل بررسی را از داستان بازی شروع میکنیم، راستش را بخواهید اوایل تجربه ی خود از بازی، مقداری از داستان آن نا امید شدم ولی پس از گذشت چند ساعت وقتی توانستم با شخصیت های جدید بازی ارتباط عاطفی برقرار کنم، قضیه به کلی عوض شد، کلیت داستان بازی مثل نسخه ی اول نسبتا ساده است و خبری از آن فلسفه سرایی ها و پیچش های داستانی دیوانه کننده ی عناوین سری بایوشاک نیست ولی شیوه ی‌ روایت و پردازش عمیق شخصیت های بازی در هارمونی با عنصر تعامل و داستانی غیر قابل تغییر، مخاطب را به وفور در دوراهی های اخلاقی و عاطفی قرار می دهد و اینجاست که عمق و مفهوم اصلی عنوان که به شکلی زیرپوستی نمود پیدا کرده ، به خوبی خود را نمایان میکند ، داستان این نسخه به مراتب پیچیده تر ، مفهومی تر و عمیق تر از نسخه ی اول آن است و شاید چنین تجربه ی عذاب آور و در عین حال لذت بخشی در هیچ اثر و مدیوم دیگری قابل تجربه نباشد، وقتی شما با شخصیتی ارتباط برقرار کرده و سرنوشتش را جدی میگیرید و برای شما مهم می شود و همیشه خواهان سود او هستید و از طرفی دیگر سود او به معنای زیان شخصیت دیگری است که به همان اندازه انسانی و خاکستری پردازش شده است و همان مقدار او را دوست می دارید و به او حق میدهید، شما در دوگانگی احساسی گیر میکنید و این احساس در کنار ذات مدیوم گیم که عنصر تعامل در آن پررنگ تر از‌ دیگر مدیوم هاست، بیشتر خود را نشان میدهد، بازی پی در پی از شما میخواهد که کار هایی انجام دهید که از لحاظ احساسی نمی خواهید و صحنه هایی را پیش روی شما میگذارد که دیدن آن ها در عین لذت بخش بودن برای مخاطب عذاب آور است و شما مجبور هستید تمام این کار ها را انجام دهید .

 

 

در ابتدا بازی با کارگردانی فوق العاده ی کات سین های خود‌ و شیوه ی‌ روایت شیوای‌ خود، آتش انتقام را در دل شما روشن میکند ولی در ادامه داستان به جایی کشیده می شود که شما از شخصیتی که تا چند ساعت پیش از او متنفر بودید ، خوشتان می آید‌ و از شخصیتی که تا چندی قبل عاشق او بودید، متنفر شوید ، از دیگر تکنیک های کارگردانی اثر میتوان به استفاده ی درست و جذاب از فلش بک ها به طور متعدد و یا روایت همزمان و دوگانه ی استادانه و خاص آن اشاره کرد ، داستان بازی قدری آرام سوز است و روایت کند آن در تضاد با شروع توفانی نسخه ی اول است و این مورد به مذاق تعدادی از بازی بازان خوش نیامده اما اگر صبر پیشه کنید در ادامه شخصیت پردازی تماما خاکستری و زیبای اثر در کنار روایت درگیر کننده و جزئیات شگفت آور آن، شما را در دل اثر غوطه ور خواهد کرد، شیوه ی روایت بازی به مانند نسخه ی اول همچنان از نقاط قوت اصلی داستان آن است ولی با این وجود این بار روایت مقدار زیادی پیچیده تر شده و هوش بالا و توجه کامل مخاطب را می طلبد و همین باعث شده که برخی از بازیکنان نتوانند با اغلب شخصیت های تازه معرفی شده و روایت بازی ارتباط برقرار کنند ولی این چیزی از زیبایی روایت استادانه و جسورانه ی اثر نمیکاهد، همچنین شخصیت پردازی ها و توجه به جزئیات داستان ( حتی ریز ترین جزئیات محیط و شخصیت ها و واکنش ها ) در تک تک لحظات اثر موج میزند، شخصیت پردازی ها به زیبایی تمام انجام شده و تک تک شخصیت ها ، حتی دشمنان عادی، چیزی فراتر از گوشت قربانی های بی روحی هستند که تنها وظیفه ی آن ها کشته شدن به دست شما باشد، موردی که در کم تر اثری دیده میشود، هر شخصیتی نگرانی ها، ترس ها، سلایق و علایق خاص خود را دارد و وقتی شخصیت ها و دشمنان عادی در چنین حدی از پردازش به سر میبرند ، مشخص است که پردازش شخصیت های فرعی و اصلی اثر، چنان انسانی و عمیق است که به سادگی عمیق تر از شخصیت های اصلی بسیاری دیگر از عناوین است ، برای مثال شخصیت های mel و owen با وجود حضور فرعی خود، به خوبی همان کاری را با مخاطب میکنند که David و henry در نسخه ی اول کردند ، و حتی به علت همراهی عنصر دوگانگی عواطف، این مورد حتی یک سر و گردن بالاتر از نسخه ی اول قرار میگیرد، برخی از شخصیت های فرعی چنان انسانی پردازش شده و همذات پنداری مخاطب را بر می انگیزند که مخاطب به خاطر سرنوشت آن ها خودش و اعمال کرکتر تحط کنترلش را سرزنش میکند، اینجا هیچ کس قهرمان نیست و همه اشتباه میکنند و اعمال هیچ شخصیتی خوب یا بد مطلق نیست ، بلکه کاملا خاکستریست و چه بسا انسانی ترین و معصومه ترین شخصبت بازی کسی غیر از شخصیت های آشنا و دو شخصیت اصلی است و شخصیت mel هست ،دو شخصیت کلیدی داستان نیز به گونه ای پردازش شده اند که‌ ما به هر دو به خاطر اعمالی که انجام می دهند حق می دهیم و توان قضاوت از مخاطب سلب میشود، کلیت داستان بازی هم به مراتب عمیق تر ، تاریک تر و بزرگسالانه تر از نسخه ی اول است و تم جذابیت آن در تضاد کامل با نسخه ی اول به سر میبرد، داستان بازی در برخی مواقع اندک به مقدار نا محسوسی در پردازش برخی روابط شخصیت ها و برخی پیشینه ها و پردازش برخی شخصیت های فرعی ، قدری کوتاهی میکند و برخی مواقع ، بعضی از اتفاقات بازی کمی غیر منطقی می نمایند و مخاطب با خود میگوید انگار میخواهند کمی بازی را کش دهند، ولی مقدار این نوع نواقص و ضعف ها به قدری نا محسوس است که به سادگی میتوان از آن چشم پوشی کرد .

 

 

شاید علت اصلی اختلاف نظر مخاطبان و منتقدان در مورد بازی ، نوع نگرش احساسی و تعصبی مخاطب و نوع نگرش منطقی منتقدان باشد، مخاطب می گوید ، چرا چنین اتفاقی افتاد ، چرا چنان شخصیت چنین پردازش شد، سازندگان چرا این مورد را در اثر قرار دادند ولی منتقد می‌گوید ، حالا که چنین شد، بهتر است بررسی کنیم که آیا این اتفاق و تصمیم در نوع خود‌ و در رقابت با سایر آثار، چقدر موفق شده و به چه مقدار خوب به اجرا در آمده است .

 

 

و در نهایت لازم به زکر است که طراحی تمام لحظات احساسی پرتعداد اثر و همچنین پایان بندی آن واقعا زیبا و معرکه است و سیر اتفاقات و تاثیر آن بر پایان بندی باعث می شود این بازی یک پایان بندی بسیار زیبا و فوق العاده را یدک بکشد که احساسات مخاطب را درگیر کرده و سوالات زیادی در مورد ماهیت اخلاقی و احساسی تصمیمات کاراکتر ها در ذهن او پدید می آورد . سایر سکانس های احساسی اثر نیز مثل سکانس های آکواریوم یا موزه یا حوالی جکسون و.... نیز بهترین طراحی ممکن را دارند و از شدت بار احساسی ، مخاطب را به گریه می اندازند که این مورد در مورد فلش بک های زیبا و حساب شده و پایان بندی استادانه ی آن نیز صدق میکند و اشک او را در می آورند که کات سین های بی نظیر بازی هم در این مورد بی تاثیر نیست .

 

 

گیم پلی

گیم پلی این نسخه علاوه بر اینکه به خوبی گیم پلی نسخه ی قبلی را ارتقا می دهد، بلکه در برخی موارد مثل هوش مصنوعی و انیمیشن واکنش های شخصیت ها، یک سر و گردن بالاتر از رقیبان خود است و حتی صنعت گیم را نیز چند قدم به جلو هل میدهد، کامبت دیزاین و لول دیزاین بازی بهترین طراحی را در بین لیست بلند بالای عناوینی که تمام کردم را دارا هستند و چه بسا طبیعی ترین آن ها نیز باشند، انیمیشن مرگ دشمنان در اثر برخورد تیر یا انیمیشن های مبارزه ی تن به تن در کنار قابلیت های جدید گیم پلی مثل جاخالی دادن و پرش، همگی به طرز بی نظیری طراحی شده اند ، محیط ها باز تر و کرفتینگ و گشت و گذار پیشرفت چشم گیری کرده است و در کنار آن مبارزات جذاب تر و طبیعی تر از همیشه شده، معما ها نیز هوشمندانه تر و بسیار بسیار متنوع تر باز گشته اند، بازی بخش های جدیدی مثل قایق سواری و تیز اندازی از داخل ماشین در حال حرکت و برخی ابزار و معما های جدید را به فرمول خود اظافه دکرده است و نه تنها در استفاده از آن ها زیاده روی نمیشود ، بلکه با طراحی لذت بخش خود‌، تجربه ی مخاطب را رنگین تر میکنند و اثر اصالت خود را به جز برخی مواقع جزئی از دست نمی دهد، سیستم اسب سواری پر رنگ تر شده و مکانیزم آن نیز بسیار لذت بخش و زیبا پیاده سازی شده و برخی از هیجان انگیز ترین مراحل بازی را پدید می آورند، انیمیشن شلیک اسلحه ها و طراحی زیبا و طبیعی آن ها، سیستم تیر اندازی اثر را پربار تر کرده، مبارزات تن به تن به خوبی پیشرفت کرده و سیستم سینه خیز رفتن به خوبی جای خود را در دل اثر پیدا می کند و در کل با اظافه شدن دشمنان زامبی مانند و انسانی جدید و سیستم مبارزه منحصر به فرد آن ها در کنار پردازش عمیق هر فرقه یا گروه، تمام انتظارات مخاطب را از گیم پلی بازی برآورده میکند و حرکات بسیاری از زامبی ها نه تنها اصالت خود‌ را از دست نداده بلکه جذاب تر و حتی طبیعی تر و متنوع تر شده است و گیم پلی سطح چالش برانگیز بودن خود را یک لول ارتقا داده است، بنده به شخصه در طول تجربه ی 25 ساعته ی خود در درجه ی چهارم از پنج درجه ی سختی بازی ( یعنی hard زیرا ترتیب لول های سختی عنوان به ترتیب : very light و light و moderate و hard و surviver می باشد ) به خوبی چالش مبارزات را حس کردم و در کل از این نظر گیم پلی برای دوست داران بازی های چالش برانگیز نیز مناسب است .

 

 

دشمنان جدید معرفی شده طراحی ظاهری و گیم پلی فوق العاده ای دارند و این در هارمونی با هوش مصنوعی بی نظیر دشمنان ( هوش مصنوعی در بازی بسیار با جزئیات و طبیعی طراحی شده ولی گاهی مثلا وقتی از کنار برخی دشمنان انسانی رد میشوید، متوجه شما نمیشوند و این در کنار هوش مصنوعی عالی دشمنان کمی متناقض و غیر منطقی می نماید) تجربه ای باورنکردنی پدید می آورد ، وقتی دشمنی را با استفاده از سیستم مخفی کاری استادانه و بسیار زیبا و متنوع بازی از پای در می آورید دشمنان با دیدن جسد او ، با ناراحتی نام او را فریاد می زنند و شیوه ی جستجوی خود را تغییر می دهند، در این میان سگ ها هم به لیست دشمنان بازی اظافه شده اند که مبارزه با آن ها هم چالش اخلاقی و مکانیزم گیم پلی مخصوص خود را دارد ( باورتان نمی شود که یکی از سگ های این بازی بیشتر از شخصیت اصلی بسیاری از عناوین دیگر پردازش میشود ) و در نهایت هوش مصنوعی شخصیت های همراه هم به طرز باورنکردنی طبیعی و مهم تر از همه به طرز بی سابقه ای در دنیای گیم، کارآمد است، اینجا شخصیت های همراه واقعا در دل مبارزات به داد شما می رسند و با دیالوگ های جالب خود‌ توجه شما را جلب میکنند ، بازی‌در برخی دقایقی گیم پلی که آنچنان در حال داستان گویی نیست با دیالوگ های حساب شده و زیبای دشمنان و شخصیت های همراه باز به طرز عجیبی به‌ داستان سرایی می پردازد و خط میان سینماتیک ها و گیم پلی و داستان اثر به گونه ای ناپدید میشود و اثر در دل گیم پلی قصه میگوید و در کات سین ها نیز همراهی مخاطب را می طلبد و این درکنار شیوه ی انتقال محشر گیم پلی به کات سین ها و بر عکس بدون هیچ لودینگ عذاب آوری ، تجربه ای بسیار زیبا و بی سابقه در صنعت گیم پدید می آورد و در نهایت باید بگویم درخت مهارت ها هم پیشرفت خوبی‌ داشته‌ و قابلیت های مهمی را در اختیار مخاطب قرار می دهد . خشونت بازی طبیعی ترین مورد‌ در کل دنیای گیم است و در کل مقدار خشونت بازی بالاست که البته این مورد برای روایت بسیار تاریک و غمناک و احساسی اثر ضروری است .

 

 

موسیقی و صداگذاری

صداگذاری تک تک شخصیت های بازی از الی گرفته تا دینا و abby و مل و owen همگی به طرز بسیار زیبا و استادانه ای انجام شده و در کنار شخصیت پردازی بی نظیر آن ها، نقش آفرینی زیبای اشلی بروش و اشلی جانسون و لورا بیلی، باعث میشود که‌شخصیت ها به مراتب انسانی تر و طبیعی تر نیز به نظر برسند و این در کنار شخصیت پردازی چند لایه ی تمام کاراکتر ها و به خصوص آنتاگونیست ها، اثر را به اوج شخصیت پردازی خود میرساند، جانسون و بیکر‌ هنوز در انتقال روح کاراکتر های خود عالی ظاهر میشوند و بیلی هم بهترین عملکرد ممکن را به نمایش می گذارد و باعث میشود شخصیت ابی در دید مخاطب به مراتب انسانی تر و چند لایه تر نیز به نظر برسد و مخاطب با او ارتباط برقرار کند ، شانون وودوارد نیز در نقش دینا بسیار طبیعی و صمیمی می نماید و در کل نقش آفرینی عالی بازیگر ها و موشن کپچر و اسکن بی نظیر ظاهر آن ها در کنار صداپیشگی استادانه و زیبای اثر، وویس اکتینگ آن را بی اشکال می سازد، افکت های طبیعی شلیک اسلحه ها و اثابت تیر و گلوله به دشمنان در کنار انیمیشن های طبیعی، مبارزات بازی را از بسیار عالی به بهترین ارتقا می دهد و صداگذاری واکنش های دشمان در نبرد های تن به تن و یا ضربه خوردن و ..... همگی بی نظیر طراحی شده و در کنار آن دیگر صدا های متعددی که در محیط می شنویم، همگی به خوبی طراحی شده اند، از صدای اشیا و زامبی ها و محیط و دیگر فعالیت های بازیکن مثل حرکت و ..... همگی به بهترین شکل ممکن توجه مخاطب را به دنیای اثر جلب میکنند و لحظه ای او را آسوده نمی گزارند .

 

 

در کل صداگذاری سلاح ها و ..... بسیار طبیعی انجام شده و این در کنار انیمیشن بی نظیر آن ها به تجربه ای عالی می انجامد ، در نهایت می رسیم به موسیقی اثر، همانطور که گیم پلی متناسب با شخصیت های قابل بازی تغییر یافته و سریع تر شده ، موسیقی نیز همراه با تغییر حال و هوا و تم کلی داستان بازی، تغییر یافته و تاریک تر و آرام سوز تر شده است، روح موسیقی گوستاوو سانتائولالا، نوازنده ی برنده ی دو جایزه ی اسکار در دل کات سین ها و تک تک لحظات گیم پلی اثر جاریست و به خوبی بر تاثیر گزاری‌ آن می افزاید و چه در دل مبارزات و لحظات هیجان انگیز‌ و چه لحظات شاد و غمگین داستان اثر، به خوبی احساسات مورد نظر را در مخاطب بر می انگیزند ، گوستاوو متناسب با تم اثر از ملودی های آرام سوز‌ تری استفاده کرده که همسو با ذات داستان بازی است، اما یک مشکل در زمینه ی موسیقی بازی وجود دارد و آن هم این که موسیقی متن شروع یا پایان و یا کل آلبوم موسیقی اثر خلاقیت کافی را ندارد و بر خلاف نسخه ی اول خارج از اثر و در برخی مواقع غیر معمول ، جذابیت چندانی ندارند، سانتائولالا در طول پروژه ی شش ساله ی ساخت بازی ، نهایتا سه قطعه ی کاملا ارجینال خلق کرده که آن ها هم به استثنای یکی( قطعه یLonging ) ، جذابیت قطعات بازی اول را ندارند‌ و سایر قطعات بازنوازی اندکی متفاوت همان قطعات بازی اول هستند ، به طوری که گوستاوو بیشتر همان قطعات را با اندکی تغییر در ساز های موجود و ملودی قطعات ، دوباره در همین بازی نیز استفاده کرده است و در کل با وجود این که این حرکت به هیچ عنوان اشتباه نیست ولی در کل کم کاری و کمبود خلاقیت ، در بخش موسیقی های اثر به چشم می خورد ، که‌ البته شاید صداگذاری های محشر و موسیقی های عادی‌ اثر‌ در بیشتر لحظات آن که به جد معرکه هستند، بتوانند تا حدودی این مشکل را جبران کنند .

 

 

گرافیک

بازی یقینا در زمینه ی گرافیک ، یک دستاورد گرافیکی محسوب می‌ شود، بازی در زمینه ی فنی عملا بدون اشکال است و هیچ باگ یا لگ و یا لودینگ های پیاپیی در آن به چشم نمی خورد و چه بسا در بسیاری موارد فنی از عناوین پیشرو در صنعت گیم است ، گرافیک هنری بازی در طراحی محیط ها یقینا زیباترین، طبیعی ترین و بهترین طراحی است تا کنون به چشم دیده اید و از نهایت پتانسیل کنسول ps4 استفاده می کند و اگر برای تجربه ی اثر از یک تلویزیون 4k و oled یا qled استفاده کنید، این مورد بیشتر به چشم می آید ، فیزیک اشیا و محیط و کرکتر ها بسیار طبیعی و با جزئیات طراحی شده و جزئیات گرافیکی در تک تک اجزا و نامه ها و اشیا و.... محیط به چشم می خورد به طوری که‌ هر عنصری در بازی به نوعی داستانک تبدیل میشود که داستانی جذاب از اتفاقات و زندگی مردم در این جهان آخرالزمانی را به تصویر می کشد ، تنوع محیطی همانند نسخه ی اول فوق العاده است و تنوع محیط های بازی از محیط های شهری و جنگلی سیاتل گرفته تا محیط های برفی جکسون و محیط ساحلی سانتا باربارا و نیز تمام محیط های بسته و شهری بازی مثل استادیوم و آکواریوم و .... را در بر میگیرد و طراحی تک تک این محیط ها و تمامی بافت ها و تکسچر های آن به بهترین و چشم نواز ترین شکل ممکن انجام شده و تنوع آب و هوایی و محیط های تاریک و روشن بازی، چه شب باشد‌ و چه روز، یقینا بهترین طراحی ممکن را در بین تمامی عناوین تا به امروز دارند ، طراحی چهره ی شخصیت های بازی هنوز هم با استاندارد کیج در بازی Detroit فاصله دارد ولی با توجه به تفاوت انکارناپذیر ابعاد و وسعت دو بازی، این عنوان در میان عناوین هم رده ی خود که وسعت مشابهی دارند ، بهترین طراحی چهره و لباس و اجزای بدن را با جزئیاتی باورنکردنی را داراست و طراحی تک تک شخصیت های بازی از زامبی ها و آنتاگونیست ها تا پروتاگونیست ها ( هرچند‌این دو کلمه آنچنان در این بازی کاربرد ندارند و هر شخصیتی به استثنای مل، در عین حال هم آنتاگونیست و هم پروتاگونیست هست و ویژگی های معرف هر یک را داراست و این به روایت شاهکار بازی و پردازش خاکستری شخصیت ها و قضیه ی ایجاد حس دوگانگی عواطف بر می گردد ) همگی به بهترین شکل ممکن انجام شده و در عین حال هم بسیار زیبا و هم طبیعی است .

 

 

طراحی اسلحه ها و دیگر اجرا و اشیای موجود در محیط همگی‌ به قدری طبیعی است که به سادگی میتونم بگویم تا کنون بهترین طراحی میان تمامی بازی ها را در تمام ادوار‌ یدک میکشند، سیستم ایمینگ یا نشانه گیری، انیمیشن های شلیک و .... همگی بسی طبیعی و زیبا طراحی شده اند ، جزئیات گرافیکی به شکلی منطقی و طبیعی در دل سیستم کرفتینگ بیداد میکند و در کل تک تک اجزای گرافیکی بازی، بی عیب و نقص می نمایند . بافت های پوششی و گیاهی محیط، در درجه ی دیگری از طبیعی بودن به سر میبرند و فیزیک حرکتی آن ها بی نظیر است و در کل این عنوان از منظر گرافیک به سادگی جزو دو بازی برتر این نسل است و چه بسا با حسب وسعت بازی و طبیعی بودن حرکت موها و .... کرکتر ها و دیگر اجزای شخصیت ها ، به رتبه ی اول نیز سعود کند .

 

 

جمع بندی

شاهکار جدید ناتی داگ پس از هفت سال انتظار و جنجال های فراوان از راه رسید و گرافیکی زیبا و پرجزئیات را در کنار گیم پلیی بسیار واقع گرایانه و طبیعی و جذاب همراه با صداگذاری ها و وویس‌ اکتینگ های بی نظیر تقدیم به مخاطبان کرد، موسیقی بازی قابل قبول و داستان بازی به شکل‌ عجیب و سادیست گونه ای روح نواز و در عین حال عذاب آور است که با شیوه ی روایت بی نظیر و ماهرانه ی دراکمن ادغام شده و در نهایت شخصیت پردازی های خاکستری نسخه ی اول ، دوباره با جزئیات بیشتر برگشته اند که روح و روان مخاطب را تا چندین روز درگیر خود کنند ، انتهای کلام اینکه این بازی شاهکاری دیگر‌ از سونی و ناتی داگ به شمار می رود که حکم مهر اثبات دراکمن به عنوان نویسنده ای ماهر و کارگردانی توانا را دارد و برای همیشه به همگان اثبات کرد که دراکمن حتی بدون استرالی هم توان خلق دوباره ی یک شاهکار به تمام معنا را دارد و در نهایت نمره ی من به این عنوان البته با کمی ارفاق 10 از 10 است .

 

 

نقاط ضعف : کمبود خلاقیت و کم کاری در زمینه ی موسیقی متن _ برخی ضعف های کوچک در پردازش برخی جنبه های فرعی داستان

 

نقاط قوت : شخصیت پردازی پرجزئیات و تماما خاکستری شخصیت ها _ توجه و پردازش شگفت انگیز جزئیات داستان _ روایت پیچیده و خارق العاده داستان _ مفاهیم عمیق و فلسفی زیر پوستی داستان _ گرافیک فنی و هنری پیشرو _ صداگذاری و وویس اکتینگ بی عیب و نقص و شگفت آور _ گیم پلی جذاب و طبیعی که سطح واقع گرایی را در بازی ها به لولی بالاتر ارتقا میدهد _ خشونت بالا با جزئیات استثنایی و همسو با ذات داستان درگیر کننده و تاریک بازی _ ایجاد حس دوگانگی عاطفه و دو راهی های سخت احساسی و اخلاقی در دل داستان درگیر کننده ی بازی

 


نمره ی بنده به این بازی تحسین شده که مهارت دراکمن را به عنوان نفر اول پروژه در راس آن به منتقدان و بازی بازان نشان داد . با کمی ارفاق10 از 10 است.

Score : 10 / 10